ای ساربان جا مانده ام، از قافله غافل شدم با ابن حرامی ها به راه، تنها و سرگردان شدم
گر تو نیایی در پیم، داروغه من را می برد جلاد سینه می درد، از دهشتش بی جان شدم
دلوی بینداز و ببر، این یوسف گم گشته را از نابردارها ببین، چون یوسف اندر چه شدم
من غفلتم یک لحظه بود، مرغ هوا من را ربود از بس برایم دانه ریخت، از لانه ام بیرون شدم
...
Read full text
thanks for sharing this wonderful poem, I can't believe these words can make such a nice feeling
A nice poem Mehri! Come and read mine! فارسى خودش شعر است